Jaklin _ Jesarat
متن آهنگ جسارت از ژاکلین
جسارت کردم منو ببخش شاعر انسانهای انسان که با شعری به دیدارت شتافتم
منه خود ساخته باید مینوشتم چه خوشبختم وجودت را شناختم
تو از هزیان مسلول قصه گفتی به وقتنش او قهرمان شد
سکوتت را شکستی شاعرانه زمان گفتن از درد زمان شد
تو از بیداری درد زمانه لالایی را نوشتی شاعرانه
پدر با ناله گیتار محسون هزاران چشم را خواباند شبانه
من از عشق کلام و ساز و آواز با خود پیمانی بستم کودکانه
که روزی روزگاری مینویسم که از تو داشته باشم یک نشانه
منه کم سن و سال عروسکم را به دنیای فراموشی سپردم
برای گفتن یک شعر ساده تموم لحظه را میشمردم
که میدانست قلم ها مهربانند مرا تا عالم شعر میرسانند
برای گفتن از شاعر خوبم مرا امشب به اینجا میکشاند
دلم میخواست دریا مال من بود برایت هدیه ای ناچیز داشتم
برای گفتن از روح عظیمت یه دریا را به زیر پات میزاشتم
ولی افسوس کارو که جز کلامم مثل خود تو میراثی ندارم
تویی تنها رفیق روزگارم رفیقی نه رودرواسی ندارم
جسارت کردم مرا ببخش شاعر انسانهای انسان که با شعری به دیدارت شتافتم
منه خود ساخته باید مینوشتم چه خوشبختم وجودت را شناختم
نظرات