توضیحات

Hatef – Mosafer 

 

متن آهنگ مسافر از هاتف

 

حیاط روشن بود و باد می آمد و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
اتاق خلوت پاکی است برای فکر چه ابعاد ساده ای دارد
دلم عجیب گرفته است خیال خواب ندارم
کنار پنجره رفت و روی صندلی نرم پارچه ای نشست
هنوز در سفرم خیال می کنم در آب های جهان قایقی است
و من ، مسافر قایق ، هزاران سال است سرود زنده دریانوردی های کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم و پیش می رانم
مرا سفر به کجا بردی کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت های نرم فراغت گشوده خواهد شد
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بی خیال
نشستن و گوش دادن به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور
و در کدام بهار درنگ خواهد کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد
شراب باید خورد و در جوانی یک سایه راه باید رفت همین
کجاست سمت حیات
حیات غفلت رنگین یک دقیقه ی حوا است
نگاه می کردی میان گاو و چمن ذهن باد در جریان بود
به یادگاری شاتوت روی پوست فصل نگاه می کردی
حضور سبز قبای میان شبدر ها ، خراش صورت احساس را مرمت کرد
ببین همیشه خراشی است روی صورت احساس
همیشه چیزی  انگار هوشیاری خواب
به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت
و روی شانه ی ما دست می گذارد
و ما حرارت انگشت های روشن او را
به سان سم گوارای کنار حادثه سر می کشیم

 

آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از هاتف

🎵 آهنگ خلسه از هاتف 🎵

آثار دیگر این خواننده

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *