Vesal Alavi – Tazrigh
متن آهنگ تزریق از وصال علوی
اگرم از مه و دلدار خبر بود دگر نیست به چنین روز دچارم که ز ایام گذر نیست
من و دل خسته از این بغض گلوگیر سکوت اگرم کاسه ی صبری به کفم بود
دگر نیست مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ور نه در مجلس رندان خبری
نیست که نیست سر این شکوه ندارم که جنون می کُشدم باز گذر از این
شب تاریک سر آغاز سحر نیست اگرم از مه و دلدار خبر بود دگر نیست به
چنین روز دچارم که ز ایام گذر نیست من و دل خسته از این بغض گلوگیر
سکوت اگرم کاسه ی صبری به کفم بود دگر نیست مصلحت نیست که
از پرده برون افتد راز ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
سر این شکوه ندارم که جنون می کُشدم باز گذر از این شب تاریک سر آغاز سحر نیست
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از وصال علوی
نظرات