Shahin Najafi – Saghe Har
متن آهنگ سگ هار از شاهین نجفی
دنیا پر از سگ است جهان سر به سر سگی ست
غیر از وفــــــــــا تـــمام صفات بشــر سگی ست!
لبخند و نان به سفره ی امشب نمی رسد
پایان مــاه آمد و خــلق پـدر سگــــی ست
از بوی دود و آهن و گِل مست می شود
در سرزمین من عرق کارگر سگی ست
جنــگ و جــنون و زلــــــزله؛ مــرگ و گرســنگی
اخبار یک ، سه ، چار، دو ،تهران، خبر سگی ست
آهنگ سگ، ترانه ی سگ، گــوشهای سگ
این روزها سلیقه ی اهل هنـــر سگی ست
بار کج نگاه شما بر دلم بس است
باور کنید زندگی باربر سگی ست
آدم بیا و از سر خــط آفــــــــــــریده شو!
دیگر لباس تو به تن هر پدر سگی ست…
سرم را بر سینه ی زمین میگذارم
رودی آرام
اسبی سر کش
قطاری بی قرار
سگی ولگرد
مردی خسته
براستی
صدای پای تو
از کدام گوشه ی این سرزمین خواهد وزید؟
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگهای شما
از دهان فرشتگان دو رو نجاتم دادند
برهنه با قافله به نا معلوم میروم
با پاهای کودکی ام!
عطر پریکه ها
مسحور سایه ی کوه
که میبرد با خود رنگ و نور را!
پولک پای مرغ
کفش نو
کیف نو
جهان هراسناک و کهنه
و
آه سوزناک سگ!
سال های سال است که به دنبال تو میدوم
پروانه زرد،
وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپری
و همچنان..
به ساعت نگاه می کنم
حدود سه نصف شب است
چشم می بندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره می روم
سو سوی چند چراغ مهربان
و سایه ی کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی ام
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری، از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سال هاست که مرده ام…!
اگر گنج ناپدید منی،
اگر زخم دریده یا صلیب گور منی،
اگر من یک سگمُ تو تنها صاحبمی،
مگذار شاخهیی که از رود تو برگرفتهام
و برگهای پاییزی اندوه بر آن نشاندهام را
از دست بدهم
” چشم های سیاه سگ دار”ش شده آتش بیار معرکه ات
و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری
شب ها به دور از تکیه گاه و سرپناهی امن
باشد رفیق یک سگِ ولگرد، یعنی که…
سگِ ولگرد هم گاهی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم
دشتمان گرگ اگر داشت ، نمی نالیدم
نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده !
من از سگ-دو زدن ھا خسته ام، ای مرگ می بینی!
به دست آوردن نان حلال این سال ھا سخت است.
بر درت سگ ، وطنی دارد و مــا را نه ، که چه
به سگانت نظری هست و به مانیست چرا
همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی
طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن
که در گذرگه متروک
تمشکهای وحشی گسترانیدهاند
از بانگ سگها آشفته مشو
دیریست که بوی تو را میجویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده میدهند
عود که جود میکند بهر تو دود میکند
شیر سجود میکند چون به سگ استخوان دهی
شهربند هوای نفس مباش
سگ شهر استخوان شکار کند
چاکر شده شه اخترانت
شیر فلک شده سگ کوی
غم به بیگانگان نیاویزد
سگ این بوم، آشناگیرست
پندار که مشت خاک باشم
زیر قدم سگ درت خوار
عجب همراز نفس سگ پرستی
عجب همراه شیر راه دانی
در خانه بلبل داریم صلصل
کز سگ نیاید زیبانوایی
من سگ این درم اگر دگران
خادم این درند و خدمتکار
و انکه آدم شدی ز اقبالش
چون سگ افتاده ای به دنبالش
نظرات