Abdolvahab Shahidi – Barg Sabz 227
متن آهنگ برگ سبز 227 از عبدالوهاب شهیدی
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت از برم یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
دردا که چو روزگار برگشت
از من دل و صبر و یار برگشت
رحمت کن اگر شکسته ای را
صبر ار دل بی قرار برگشت
من ساکن خاک کوی عشقم
نتوانم از این دیار برگشت
بیچارگی است چاره عشق
دانی چه کنم چو یار برگشت
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از عبدالوهاب شهیدی
نظرات