Abdolvahab Shahidi – Barg Sabz 239
متن آهنگ برگ سبز 239 از عبدالوهاب شهیدی
در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
بس دل که از این سلسله در پای تو افتاد
آسوده شد از شورش صحرای قیامت
هر چشم که بر قامت رعنای تو افتاد
تنها نه من افتاده سر پنجه عشقم
بستن که ز بازوی توانای تو افتاد
ما خمار آلودگان محتاج یک پیمانه ایم
بهر یک پیمانه می عمریست در میخانه ایم
می کشان را پر شد از دور فلک پیمانه ها
ما هنوز از باده گلگون تهی پیمانه ایم
بس دل که از این سلسله در پای تو افتاد
آسوده شد از شورش صحرای قیامت
هر چشم که بر قامت رعنای تو افتاد
تنها نه من افتاده سر پنجه عشقم
بستن که ز بازوی توانای تو افتاد
ما خمار آلودگان محتاج یک پیمانه ایم
بهر یک پیمانه می عمریست در میخانه ایم
می کشان را پر شد از دور فلک پیمانه ها
ما هنوز از باده گلگون تهی پیمانه ایم
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از عبدالوهاب شهیدی
نظرات