Yas – Beem
متن آهنگ بیم از یاس
پرسه در جریان امواج صوت
چشمِ تصویر دریای سرخ
من افزودم از طول به پهنای عمر
یه سایه تو اعماق نور
این گوسفند چاق، میراث قوچه
که بی دردسر تنها می سازه گوشت
یه دیدگاه پوچ که میزبان هوشه
یه از خونه بیزارِ بیگانه جوش
همه لب ها تنور، کسی همراه نبود
نه چندان صبور، از این تنگنا کبود
همه متن ها رَوون، شست ها زَبون
اما معنا معلومه، از مبنا محرومه
تو هر واژه خوف، از ماشه گفت
بذر اون سیم خارداری که ریشه کرد از ما شکفت
بسه درهای قفل، دل همسایه مُرد
ته سرمایه سوخت
این یعنی بی مقدمه، بیم مقدمه
تو این محوطه، کی مُردده؟
یه نردبون صاف، به قعر گورستان
یا حبس موندگار، یه نسل خونه زاد و بیم شکم
یه پُل رو بُهت و وحشت جمعیت
یه نردبون شعله ور تو مرکز قرنیه ات
به لطف مُهر افسر امنیت فقط سقوط، آزاده با حداکثر ظرفیت
از خودم بیشتر از همه ترسیدم
اون طفل معصومی که شد حضرت معصیت
این سروده های ناب لحظه های سکوت رو
به مغز تبریک بگو، به قلبم تسلیت
من در پی کنج پنهان
واسه حدس این سرنوشت موج پیما
نه دیگه مرغ شیدام، نه تو عمق میدان
تنها نور باقی از هر نقطه پیداست
یه رخ بنما به ما تا برهنه تر
ببینی چهار ستونت رفت به رهن ترس
که خورده به ایست، این قوم گُم توبه نویس
یه طعمه ی ریز، به قول کهنه رئیس
از دشمنان بَرَند شکایت به دوستان
چون دوست، دشمن است شکایت کجا بَریم؟
سعدی تو کیستی که در این حلقه ی کمند
چندان فتادند که ما صید لاغریم (به به)
همین بوده ما هم عین مابقی
روانه ایم به کام مرگ رو این ریل نامرئی
ما نتیجه سلیقه و میل داوریم
نه مصرع اولیم، نه بیت آخریم
پرسه در جریان امواج صوت
چشمِ تصویر دریای سرخ
من افزودم از طول به پهنای عمر
یه سایه تو اعماق نور
خنده های کودکانه، مقر دوستی
صدای نَکره اون تَه گفت: نخند بگو سیب
دستورها تیز، درسخونا میخ به تخته
سیب رو گفتی دندونا ریخت
گفت درکش نکن همین رو فرو کن توت
شروع کن کور از همین افق غروب کن زود
ولی من تو این فضای تحت نظارت
تجدید شدم تا واسه خودم وقت بذارم
اونی که منتظره تکلیفش رو بگن
از همین حالا ورق های تقویمش رو بِکَن
محافظ خویشتن تو حادثه نیستن
هر چی گل مچاله تر رایحه بیشتر
ولی اون حرف رو از اون جاکشه میشنید
که دیدش جز انعکاس تابش دیش نیست
شاه بیت هاشون غلام دربار
با ملکه ی ذهنی که به سادگی فاحشه بیش نیست
اون که به ابلهیت، جرئت میگه
بهش هویت میده، حرفش حجت میشه
نکتش اینه، بی رحم جلوه دادن این آدما
داره برعکس بهشون حس قدرت میده (صحیح)
حریم اعتراض، پاره شد علنا
چون یه عده از واقعیت، واقشو بلدن
اونی که جیغتو میکشه، تَهتو ببینه
دیگه لزومی نداره جلو لبت رو بگیره
میترسم مینویسم عذابش نَمونه
چرا داد بزنم وقتی شعر حالش معلومه؟
اون که سلاحش قلم و سازش زبونه
میدونه حتی یه فاتح با یه “ه” کارش تمومه
تو ذات جماعت بی کیفیت اینه که
رو حیثیت آدما برچسب بکوبه
با همون زبون از حقوق بشر بخونه
مثل اینه که باتلاق رو با لجن بشوره
یه توجیه گذرا واسه تو جیب و گذران
هرجا نگاه کنی یه هوچی خوش ادا
شد مرید خودزن ها، این محیط مبتلا
حتی اعتراض میکنه واسه تولید محتوا
نصف مخاطب ها، مخ ها تباه
رخ ها نما، صبح ها شب ها، جفت پا هوا
همگی محو یه منظره ی مضحکن
که هر کی بیشتر از این درخت موز بِکنه بُت شکنه؟
پرسه در جریان امواج صوت
چشمِ تصویر دریای سرخ
من افزودم از طول، به پهنای عمر
یه سایه تو اعماق نور
صاحب کُل، من عابر کور
از جاده به دور، لایق نور
چاره بجو، ساده بگو
از سال نکو، ختم این قائله کو؟
مقابل کوه وایستا همه نگفته هاتو معامله کن
تا سبک بال دوباره بشی وارد گود
تو باش و کوه و باشکوه بشنو بی کم و کسر
اونه که میتونه حس پشت سینه امو وصف کنه
کله ای که میزنه کج
این نفسه که هنوز داره میدمه گرم
به دنبال گوش میون این همه کَر
صدات میزنه تو این جو بی برکت
چرخ بی حرکتی که قعر دره سُرید
علم خارج از کنترل، یه فهم اُریب
نظم نوین، زوار رو داده دست کووید
تسمه بُرید، دنیا از یه عطسه گریخت
کمر شهر جلوی چشام شکست
من دیگه نمیخوام خودمو نجات بدم
چون کورترینِ این رشته ی هزار گِره ام
خوشم میاد جا زخم هامو فشار بدم
خُمار چشم، سنگین رو هم افتاد پلک
دنیام بین تُنگ آبِ حباب، شکل
پای وجدان، سایه افتاد (یک)
لای مشتام، جای خودکار (دو)
خمار چشم، میپیچه به هم اوضاعم چِرت
اتاق چرک، انگار دفنه زیر طوفان شن
مواظب، گرفتم به سر، کُلام سِفت
وابستگی، وارستگی کدام یک؟
♪
وقتی خیابون ها جا مردم شده پُر پلیس
مهاجرت میشه تنها میانبر گریز
بهتر اینه که جای لباس پلوخوری
جلو آینه جلیقه ضدگلوله پرو کنی
همه پوست ها زبر و کلفت تر از کروکودیل
علنی تر از اینه که بخوایم غلو کنیم
اتاقِ فکرِ حقیقتِ تهِ هلفدونی
فک رو پلمپ کنی یا فکّ پلمپ کنی؟
هر چی گفتیم: آقا! اینجا غربال میخواد
می بُرید، کار خودشو انجام میداد
هر نفر بعد، نقض نفر قَبله
چه فرقی داره یک با صد کاندیدا؟ ها؟
کچلِ حسن، حسنِ کچل
آخرسر، خلق الله وسط هچله
امنیت رو میگیره میشه مظهر وحشت
خطری ترین تصمیم ها تو خلوت بشره
نتیجه از جمیع داده ها
ایران قشنگه ولی از نگاه شازده ها
فضل پدر چه لطفی داره واسه ما؟
که بابا فاضل بود و فرزند شده فاضلاب
دریغا که گرسنه ترینی توی غنی ترین خاک
که دنیا مدرن و ما تو عمیق ترین خواب
که تصویرها زشته توی ظریف ترین قاب
که تصمیم ها اشتباه، تو ضعیف ترین راه ممکن
در اصل ما بازیچه، ما طرفیم با نارسیست آزار پیشه
از فساد نگو وقتی که بازار هیچه
خب دست که بسته باشه، پا باز میشه
ما نگاهو از عقربه کَندیم
واسه نجاتمون دغدغه مندیم
ما واسه اینا، عین یه جدول حلّیم
میدونن هر جا بریم عین کفتر جلدیم
تصویر ها رد میشه از زیر چشما همه
تو دست میکشی الباقی رو میکِشه لبت
کرختی میاد سراغ نیمه چپت
روز یعنی فقط انتظار پیله ی شبت
ریزش برف رو سینه شهر
تا پیچش برگ رو سیم کش برق
مدام یه سواله که ضمیمه شعرمه
اینه که آیا بینش کم، از بیم شکمه؟
اینه حال ملتی که در اصل تک به تک حقایق رو میبینه اما از لای میله ها
لاله ها خشکن از اونا که دونسته اسید ریختن به زیر پای ریشه ها
اون که خوابه الان بیدار برعکس اونی که همواره بیدار خوابه زیر خاک
کلی خشم فروخورده که ازت ساخت یه سمبل صبر لال و بی دفاع
کار؟ پا نمیده پام
زمان بی صاحاب یه لحظه وای نمیسته باهام
فقط به لطف شُربِ باده خیسه کام
خودم رو گُم کردم من لای گیس یار
تنها شک و تردیده بار کیسه هام
تو این کشمکش داره پاره میشه لام
مینویسم با علم به اینکه پانویسه جام
وای به حال اون که افتاد تو دام این صدا
با ذهنیت هار گرسنه
صرف نظر از این که چه کاری درسته
مثل همگان واسه غم نان میدویی
مثل اسبی که زوری شده یار درشکه
دلیل رفتن، جاذبه ی خارج نیست
نه! علت دافعه داخله
فراری دادن یک قافله ی غافله
یه مریض مُسری پی جامعه سالمه
خونه سراسر جدل، بحث، آشوب
پدر که به ما داد فقط اخم هاشو
بچه های دوستشو بغل کرد با شوق
به ما که میرسید کمربند وا شد
شک و شُبهه، جای ایمان
یه مغزِ مونده لای سیمان
و کله گنده های بی نام
به سمت قله های ایران
خب اصل کاری توپ جمع کنه
اون چوپونه که میخواد آدم ها رو گوسفند کنه
وظیفه مسئول فقط دستور به سرکوب اونه
که بهش وظیفه ها را گوشزد کنه و لاغیر
این آدما رو شکار دیده برای صید
شعار میده فردا بله، الان خیر
وقت جواب به ارباب رجوع سرا غیب
و ما بین ناگفته ها کلافه ایم
همه از دم کُفری
شخصیت های بی ثباتِ چند قطبی
کار ما داره میگذره از بطری
دادا کالیبر رو ول کن ما هم قُطریم
چنگیز وار اومده از ریشه بِکنه
اونی که مالید صد سال راه رو میره یه شبه
ما مثل پروانه نشستیم خیره به شمع خاموش
که یه خبر بد دیگه بشنوه
پیله ی من به دیده ی حق
حتی میکشه صمغ از شیره سنگ
ولی یه سواله که ضمیمه شعرمه
اینه که آیا بینش کم، از بیم شکمه؟
♪
گوش به زنگه
توش یه جنگه
کُل توشه سنگه
رد سایه ها رو بگیر خودت میرسی به چراغ جاده ها
وقتی فصل آخر این مملکت رو خزان دیدی
میبینی عدل و انصاف واسه همه تساوی نی
تو صف روا دیدی صبح دم اذان میری
فردا تو خیابونِ غریبه محو تصاویری
از سر صبح واسه نون شبت بساط چیدی
سبک زندگی رو عوض میکنی اگه فضا دیدی
یا پالتو پوست گرگ تنت به سگت غذا میدی
کله سوت کشید از بس که ما این همه تضاد دیدیم
کاش میشد بگم مثبت اندیشم
این چشم ها هر جا میرن لنز مستند میشن
وقتی هیچی میبینی پیش نمیره طبق نقشه
میگی همین آلونک تو بیابون یه لنگه کفشه
ولی مهمون تو کاخ میزبان هم معذبه
کالبدش رو زمین و از درونش معلقه
حتی اگه مدرنیزه تو دی اِن اِیِش رسوخ کنه
باز بین وطن و بی وطنی مُردده
اینجا دغدغه رو دانش و علوم و اسراره
میگن هدف محققه ولی با رفع پیش نیاز
حیات تا وفات رو اصول و برنامه
میپرسه تو برنامه ات چیه؟ میگم هر چی پیش بیاد
وقت صرف تولید، سرا گرم کالا
تاریخشون دقیقه من میگم ایشالله
انگ واژه جهان سوم، سبب میشه
ایده هام به محض زاده شدن کفن پیچه
غرب، یعنی منطق یه غزل پیشه
جِدیت سردی که با خنده بَزک میشه
قصه مهاجری که تو خاک وطن ریشه کرده
ولی در حال وداع از اون طرف شیشه
تو پیچی که حتی بلد گیجه
یه نگاه از ما هزار و یک قدم پیشه
مثل مورچه ای که زیر خاکه، تو ظرف شیشه ای
نمیدونه هر لحظه داره رصد میشه
من واسه بیان حرفام دنبال مثال بهترم
فصلی ندیدم تو کتاب کشورم
من تلنبار خاطره از هزار و یک شبم
گوشامو باد میکنم خودم صدامو بشنوم
گوش به زنگه
نظرات