Jamaleddin Menbari – Dagh Jodayi
متن آهنگ داغ جدایی از جمال الدین منبری
آمد خزان آمد خزان آتش گرفته باغ جان
از داغ سینه
در نیمه ی شب بی نشان
در خاک غربت شد نهان
یاس مدینه
شیر خدا در این عزا بی یاورتنها بگرید
با کودکان از سوز جان بر غربت زهرا بگرید
شهری که خفته سر به سر
زین ماتم عظمی خبر پایا ندارد
او خاک غم ریزد به سر
چون شهر پیغمبر دگر زهرا ندارد
بر جان ما این ناله ها آتش زند وقت جدایی
وقت سفر طفلی اگر شیون کند مادر کجایی
او حامی حق علی مرتضا بود
بعد از پدر در این جهان هرگز نیاسود
چون جان زهرا بسته با جان پدر بود
بعد از پدر دنیا برایش بی ثمر بود
شوق سفر سوی پدر اورا از این دنیا رها کرد
او رفت اما شهر خواب است
نالان حسن
گریان حسین داغ جدایی با دل زینب چه ها کرد
شیر خدا در این عزا بی یاور و تنها بگرید
با کودکان از سوز جان بر غربت زهرا بگرید
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از جمال الدین منبری
نظرات