Alireza Assar – Dashtha Va Badgirha
متن آهنگ دشتها و بادگیرها از علیرضا عصار
هم قبیله عشق را از یاد برد
هم قبیله میوه باغ عزل را خوردو چنین بود که گلها همگی پژمردن
دشت ها ویران شد عاشقان
بر سر شاخه های ظلمت مردن
دشت ها مزرعه ها افسردن
شاخه های تشنه ی بی باران پژمردن
همه ی آنچه که ما کاشته بودیم افسوس
یک به یک دسته به دسته مردن
یاد آن روز که عشق زیر بارانِ فراوان رویید
یاد آن روز که عشق عطر دیدرار تورا میبویید
یاد آن روز که عشق آتشی در دل من ب پا کرد
هرچه میخواست دلم در درون خود من پیدا کردو چنین بود که راز عزلی رو گفتند
سبزه ها گلگون شد عاشقان
بر سر شاخه ها ی رو یا اُفتند
کاش روزی باران در دل تشنه خواب
را پیدا میکرد کاش روزی باران در شب
خلوت دشت شور بر پا میکرد
عشق را بر تن این باغچه روزی میکاشت
مرگ را منصرف از کشتن دنیا میکرد
و چنین بود که تاریکی شب زا شستن
آسمان روشن شد عاشقان از دلِ این خاک دوباره گفتند
هم قبیله میوه باغ عزل را خوردو چنین بود که گلها همگی پژمردن
دشت ها ویران شد عاشقان
بر سر شاخه های ظلمت مردن
دشت ها مزرعه ها افسردن
شاخه های تشنه ی بی باران پژمردن
همه ی آنچه که ما کاشته بودیم افسوس
یک به یک دسته به دسته مردن
یاد آن روز که عشق زیر بارانِ فراوان رویید
یاد آن روز که عشق عطر دیدرار تورا میبویید
یاد آن روز که عشق آتشی در دل من ب پا کرد
هرچه میخواست دلم در درون خود من پیدا کردو چنین بود که راز عزلی رو گفتند
سبزه ها گلگون شد عاشقان
بر سر شاخه ها ی رو یا اُفتند
کاش روزی باران در دل تشنه خواب
را پیدا میکرد کاش روزی باران در شب
خلوت دشت شور بر پا میکرد
عشق را بر تن این باغچه روزی میکاشت
مرگ را منصرف از کشتن دنیا میکرد
و چنین بود که تاریکی شب زا شستن
آسمان روشن شد عاشقان از دلِ این خاک دوباره گفتند
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از علیرضا عصار
نظرات