Mohamad Golriz – Golestan Sadi
متن آهنگ گلستان سعدی از محمد گلریز
هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست
و چون بر می آید مفرّح ذات
پس در هر نفسی دو نعمت موجودست
و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده
و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد
و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد
و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات
در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی
قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع
کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده
و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از محمد گلریز
نظرات