Abdolvahab Shahidi – Golhaye Rangarang 308
متن آهنگ گلهای رنگارنگ 308 از عبدالوهاب شهیدی
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها میكنی ای خاك درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت كه آموخت بگو كه من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم ای نسیم سحری بندگی من برسان كه فراموش مكن وقت دعای سحرم راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم حافظ چه شود به چهره? زرد من نظری برای خدا كنی كه اگر كنی همه درد من به یكی نظاره دوا كنی تو شهی و كشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را ز ره كرم چه زیان تو را كه نظر به حال گدا كنی تو كمان كشیده و در كمین، كه زنی به تیرم و من غمین همه? غمم بود از همین، كه خدا نكرده خطا كنی به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم به كنار من بنشینی و به كنار خود بنشانیم من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران كه گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم هاتف اصفهانی
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از عبدالوهاب شهیدی
نظرات