Abdolvahab Shahidi – Golhaye Rangarang 407
متن آهنگ گلهای رنگارنگ 407 از عبدالوهاب شهیدی
آتشی در سینه دارم جاودانی
سوز غم سوزد روانم را نهانی
راز دل گوید نگاه آتشینم
با نگاهت با زبان بی زبانی
از غم عشق تو دریای دل گشته طوفانی
روز من شد سیه چون موی تو از پریشانی
داده ام از کف دگر شور جوانی
مانده ام در نیمه راه زندگانی
همچو مجنون زدهام سر به صحرا
عشق تو در دل من کرده غوغا
گردش چشم تو فتنه به پا کند
شعله زند به دلم با یک نگه مانند مینا
میروی سوی دیار بی نشانی
همچو برگری در کف باد خزانی
در دلم ز گردش نگاه تو طوفان به پا شد
سینه ام ز عشق تو چو لاله ها داغ آشنا شد
چشم تو به یک نگه چو جام می خون در دلم کرد
چون دلی شکسته ای ز سوز غم بی بنده مباشد
سوز غم سوزد روانم را نهانی
راز دل گوید نگاه آتشینم
با نگاهت با زبان بی زبانی
از غم عشق تو دریای دل گشته طوفانی
روز من شد سیه چون موی تو از پریشانی
داده ام از کف دگر شور جوانی
مانده ام در نیمه راه زندگانی
همچو مجنون زدهام سر به صحرا
عشق تو در دل من کرده غوغا
گردش چشم تو فتنه به پا کند
شعله زند به دلم با یک نگه مانند مینا
میروی سوی دیار بی نشانی
همچو برگری در کف باد خزانی
در دلم ز گردش نگاه تو طوفان به پا شد
سینه ام ز عشق تو چو لاله ها داغ آشنا شد
چشم تو به یک نگه چو جام می خون در دلم کرد
چون دلی شکسته ای ز سوز غم بی بنده مباشد
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از عبدالوهاب شهیدی
نظرات