Abdolvahab Shahidi – Golhaye Tazeh 40
متن آهنگ گلهای تازه 40 از عبدالوهاب شهیدی
کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم
ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم
چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم
لب او بر لب من این چه خیالست و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم
هر کجا صاحب حسنیست ثنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
دوش میگفت که سعدی غم ما هیچ ندارد
مینداند که گرم سر برود دست نشویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم
ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم
چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم
لب او بر لب من این چه خیالست و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم
هر کجا صاحب حسنیست ثنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
دوش میگفت که سعدی غم ما هیچ ندارد
مینداند که گرم سر برود دست نشویم
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از عبدالوهاب شهیدی
🎵 آهنگ گلهای رنگارنگ 297 از عبدالوهاب شهیدی 🎵
نظرات