Masoud Fardmanesh – Hasti Magar
متن آهنگ هستی مگر از مسعود فردمنش
هر چه می شناختم نبود
و هر چه بود نشناختم
صحرا سراسر هم همه طوفان و باد و ابر و مه
گویی بیابان عدم نتوان دید تا یک قدم
چون نیستی هستی مگر
باز است در بستی اگر
چون نیستی هستی مگر
باز است در بستی اگر
چون نیستی هستی مگر
باز است در بستی اگر
شمع امید به سوی خاموشی نهایی
در جستجو برای تنها ره رهایی
تشنه لب سرابی خشکیده در حبابی
شن زار و باد و طوفان
راه نجات ایمان
گذر کن از شب تاریک
سفر کن تا سحرگاهی
به عشق مقصد و مقصود
نترس از هیبت راهی
چون نیستی هستی مگر
باز است در بستی اگر
چون نیستی هستی مگر
بال شکسته بودم گفت که پرواز کن
خجل ز در کوفتن گفت که در باز کن
نظرات