توضیحات

Ashkan Fadaei – Mostaghel

 

متن آهنگ مستقل از اشکان فدایی

 

الو استاد، بابا، چرا تیلیفو جواب نمیدی
با ما بِه از این باش که با بهرِ جهانی
ولی جدا از شوخی، میدونم دیروقته، گیر بودم آقا
یه ضَرب مریض جون من ردیف کن
یه چند تا از این رُبع پرده هاست
رب اناره، چیه، از اینا بریز روش
یه چند بیتی بنویسیم، ببینیم چی میشه دیگه
حالا فردا تو روز میگیرمت
نوکرم آقا
فعلا
تُف به عُرف و کفگیر منفعت
لعنت به هفت تیرِ مصلحت
ترافیکه، ولی تقصیر افسره س
آقام درگیرِ منقَله س
بعد میگی چرا تَک پَرم؟
چرا یهو پَر زدم؟
بدون همیشه جواب تو خود مسئله س
کشته های زرورق، شمشای بد تَقَل
که میفروشه بیشتر از اسلحه ش
مهم کندنه س حالا معدن یا پوست کرگدن
دزدی رفتی در نزن بگو ضریحم
یا آرزومه یه روزی شهید شم
تو دلت بزن نیشخندِ کَریه تر أ بنی صدر
موزی گری طریقه ت، کیسه دوزی وظیفه ت
ما هم میریم شبا شکارِ روزی
مثِ چوب لا چرخِ نظام پولی
پیِ ثواب و خوبی با فسادِ روحی
حاجی پیاده میشه اَ مرسدس دَرو با کونش وا میکنه
چون دستش دو تا سطله پُر اسکلت
پُره هِق هِق ملتی که باس واس دو هزار سکته کنه از استرس
بلندی شمشیره که تو سینه ذوب می شه
فاجعه نی، جزئیه
واسه دیه خودشو تو چاه هُل میده
جوونی که تو جهان سوم ماه میاد رو خورشیدش
آب اَ سر ما گذشته یه عمریه
ماهی کوچولوی سیام لای ماهی سفیدا
میخوام آیینه چیکار؟
همه پاپیچِ ریال، میکنن فامیلو سیاه
تو ثانیه شیکار، من از آتیه بیزار
مثِ دَم اعدامی از آخرین سیگار
آدمی بی عار، باوری بیمار
واسم نشو معلم
آخریشون مُشت خورد تو فکّش
اخراج اَ مدرسه، تازه شدم مُحَصل
خیابون دانشگاه دولتیه، شهید شده مدرس
کاسبا مقصر
عادلا مفسر
ساکِتا مشوق
فدائی کلماتو پرت می کنه خُنَک شه
سرت بی کلاه مونده، چاییدی
خورده باد هنر بِت
جونت بالا میاد رو کاغذ بگی دو خط شعر
دیوار کذب بلنده تا ثریا، عاقبتشم کلنگه
مثِ کلان و سرنگه
دنبال خون شیشه ای
تو با تیرکمون و سنگت تو خونه شیشه ای
زوده پیش بری، اگه قراره با هر حرکت کیش بشی
همه میدونن، رؤیای بدخواهای ملتفت
اینه که بتونه بشن باش متحد
سرت گرمه، کاندوم تَنِت
مث ب.ز و شهرام، عشقته فرار، ولی روت نمیشه
دوست داری شیش تیغ، ولی رو صورتت خورده ریشه
هیشکی این همه دروغو قورت نمیده
مگه اینکه کور ببینه
سنگ پَرت نکن که کوهم ساخته می شه
بچه پیروزی که باخت نمیده
ولی لات بازی نون و آب نمی شه
قولنامه کردن زَمینو، خورده مالکا پشتِ میزِ بنگاه
حقوقا وصله به ریش برجا
طبیعتِ گمراه
همه لجن، کودکِ نیلوفر وسط مرداب
رَد میشه وَرقای تقویم مُدام
واسه همه آرزوهامون کندیم گودال
دست اَ پا درازتَره بس که کردیم دعا
ولی میاد روزی که به کامِ ایام
برامون مهم نی عظمت شهرا
عینِ الموت و صباح
خَتم شاهای طَماع
سکوت قصرا، پول نمی ارزه صنار
فعلاً که نوزادا از سر در میان، پیرا از پا
قابله برّه قصاب، متأهِلا پِی المثنی
مُقصرا میگن ننویس سرکار
هنرمند به جرم تحریف اذهان
فرق نداره شهروند و شهردار
دزد و سروان
چون هر بار پرنده ای که میگیره تو قفس پر و بال
لا غیرِ غذا نداره کم و کاست
پُر نمیکشه حتی بکنی درو باز
نداره سر و کار با آسمون و هوا
خودش پاسبونِ واسه آبروی خلاف
میکشه ماهی از آب
اگه بگی چرا، میگه میکشه ماهی عذاب
لیز میخوره چون دنیا رنگِ روغنه
نقاشش تویی، مث یاد مادره
شب انفرادی که عین شمعه وقتی بسته روزَنه
نور مهم نی، وقتی قلبت روشنه
مهم زنده مُردنه و فکر مستقل

آثار دیگر این خواننده

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *