Jamaleddin Menbari – Rahayi
متن آهنگ رهایی از جمال الدین منبری
رفتم رفتم رها گشتم از دام تن رفتم
جدا گشتم از ما و من رفتم
چرا مانم دیگر چرا تو را جویم ای آشنا
بگیر از من نام مرا به یادت از آیینه ها رفتم
تویی تویی پگاه شام من تویی
نگاه بی قرار من تویی
خاکم ذره ای محو عاشقان
بی چند سایه ای تنها بی نشان
منم درد و تویی درمان تویی
طنین عشق جاویدان تویی
از مهرت پر از صفا شدم
با یادت ز خود جدا شدم
رفتم از غروب غصه ها رفتم
سر مستم به بوی جام تو
دل بستم به مهر نام تو
رفتم از فریب قصه ها رفتم
نوای مهر تو از جان برخیزد
نگاه تو در دل غوغا انگیزد
دل شادم هرگز از غم نگریزد
ندارم جز تو غم خواری
نه در مستی نه هوشیاری
اسیرم بنده عشقم
رها از بند بیزاری
به رویای تو دل بستم
چه در خواب و چه بیداری
تو نور آسمان هایی صفای صبح بیداری
نگاه شام تار من تویی
نگاه بی قرار من تویی
بی خوابم در آرزوی تو
بی تابم ز عطر بوی تو
از دنیا به شوق روی تو رفتم
می خوانم صدای من تویی
میدانم هوای تو منی
در هر جا به جای من تویی رفتم
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از جمال الدین منبری
نظرات