Amir Tataloo – Raze 3 Alam
متن آهنگ راز سه عالم از امیر تتلو
من در زندان مدرن خویش جهنم بان رمانتیک در برزخم
کبریتی به آتش میکشم از سرما
نه که من دخترک کبریت فروش باشم
پکیج گرمایی خانه متروکم کور نه
اجاق آتش است و تکنولوژی بیدار
اما ربات ها بی حس و قلب ها از آهن
و سردی در بینابین انرژی برق و گاز حکم فرما
پس به آتش میکشم جهنم پیشینیان باروت و قطعه باریک چوب کبریت را
از برای سرمای فیتیله منجمد وسط مومیایی پارافین و خمیر شده فرعونیان تاریخ
اری من شمعی به تنهایی سردی شب تنهایی روشن کردم
که سرد از دوری و غربت است نه از شومینه و شوفاژ
همزمان برزخ من جهنمی روشن میشود
آتشی از تنه های خرد شده درختان در شومینه هیزمی
و شمع های چیده شده روی میز همسایه مبل خاکستری
که خود از تن دزدان و غارتگران قرن قبل است
و کور و کر و لال و بی حرکت نشسته در انتظار فرسودگی و سوختن
ولی آنان که میسوزند فیتیله و شمع و هیزم و درخت نیستند
بلکه شمع ها و هیزم های ساخته شده و رویده از خاک و زمین هستند
و زمین آرامگاه جهنمیان خابیده در قبر
و قطره های آویزان شمع اشک های منجمد
که از تکرار به غلظت عفونت رسیده و از انکار به همنشینی آتش
من به ارامی خیره به بی رحمی آتش انجیری در دهان میگذارم
آیا به راستی دانه های کوچکی که از درون انجیر زیر دندان هایم خورد میشوند
جمجمه های جهنمیان و درختی که از زمین رویده تن خوابیده در قبرشان است
و من در مقابل شومینه و ظرف میوه به تماشا و مجازات آنها میپردازم
که سال ها قبل بعد از مرگ تنشان را زیر خاک کردند
نامه اعمالشان را به دست چپشان دادند و
در بند و خاموش جزوی از درختان و چوب و هیزم و شمع و میز شدند
آیا به راستی آنان در جهنم میسوزند و من و ما از گرمایشان لذت میبریم
و از سوختن و تقاص پس دادنشان به ارامش و گرما میرسیم عجب
پس جهنم وجود داشته و دارد و من در زندان مدرن خود جهنم بان رمانتیک در برزخم
پس برزخ وجود داشت به همین خاطر موجودات زنده بر روی آن گمراه و بی خبر بودند
گمراه و بی خبر را مرگ حلال نیست
چرا که ممکن است تشنه تلنگر باشد برای تغییر و جنگیدن در راه بهشت
که حتی برای حشرات موزی فرصت زندگی است
حال سوال این است ایا بهشت هم وجود دارد
اگر جواب مثبت است تا کی باید در برزخ به تماشای جهنم نشست
ایا تا دیدن و درک کردن گناه و جهل فرعونیان پیشین در آتش شومینه
اگر جواب مثبت است پس سزاوار بهشتم و طلب دارم من از این زندگی از این شبا
من در زندان مدرن خویش جهنم بان رمانتیک در برزخم
من در حال مجازات کردن چوب هیزم شمع و پارافیل
نظرات