Hamidreza Babaei – Tajere Gham
متن آهنگ تاجر غم از حمیدرضا بابایی
هَرکی سراغمه گرفت بگین از اینجا رفته زود
بگین بَدجور دِلش شِکست بَدجور به گل نِشسته بود
گره کوره خورد زندگیش هیچکسی ام بازش نکرد
جوری زَدنش زَمین خُدا هَم بُلندش نکرد
بگین شیر خام خوردس از عِشقشم خورده رو دست
یه کاری با دِلش کردن کل زِندگیش مَخروبس
نند از ذات مینشانم خودَمم به دار میکشانم
کشتی دِل ویرانه و لَنگر نداره حَتی رَفیق فابمانم رَفیقی داره
بَرای تاجر غم شادی مَعنا نداره لَعنت به ای روزگاره بی بَند و باره
چه سَخت میگذره ای شوای زِنده داری تا مَغز و استخوان سوزاند دَردم نداری
هَرکی سراغمه گرفت بگین از اینجا رفته زود
بگین بَدجور دِلش شِکست بَدجور به گل نِشسته بود
گره کوره خورد زندگیش هیچکسی ام بازش نکرد
جوری زَدنش زَمین خُدا هَم بُلندش نکرد
بگین شیر خام خوردس از عِشقشم خورده رو دست
یه کاری با دِلش کردن کل زِندگیش مَخروبس
نند از ذات مینشانم خودَمم به دار میکشانم
کشتی دِل ویرانه و لَنگر نداره حَتی رَفیق فابمانم رَفیقی داره
بَرای تاجر غم شادی مَعنا نداره لَعنت به ای روزگاره بی بَند و باره
چه سَخت میگذره ای شوای زِنده داری تا مَغز و استخوان سوزاند دَردم نداری
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از حمیدرضا بابایی
نظرات