Abdolhossein Mokhtabad -Tasnif
متن آهنگ تصنیف از عبدالحسین مختاباد
ز عشقت سوختم ای جان، کجایی
بماندم بی سر و سامان، کجایی
من اندر ره تهیدستم چه داری
ز خود برهانم ای جانان، کجایی
هزاران درد دل دارم من از تو
ندانم درد را درمان، کجایی
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان، کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا، چنین پنهان، کجایی
چو تو حیران خود را دست گیری
ز پا افتادهام حیران، کجایی
ای جان زجهان کجات جویم
جانی و چو جان کجات جویم
چون نام و نشانت ندانم
بی نام و نشان کجات جویم
کجا، کجا، کجایی،چـرا، چرا نهـانی
کجا، کجا، کجایی،چـرا، چرا نهـانی
صلای عشق جانان بی بلا نیست
زمانی بی بلا بودن روا نیست
بلا کش تا لقای دوست بینی
که مرد بی بلا مرد لقا نیست
صلای عشق جانان بی بلا نیست
زمانی بی بلا بودن روا نیست
بلا کش تا لقای دوست ببین
که مرد بی بلا مرد لقا نیست
آهنگ پیشنهادی موزیک ۳۰۳ از عبدالحسین مختاباد
نظرات