Bahram Hasiri – Vahme Sepid
متن آهنگ وهم سپید از بهرام حصیری
در شب های مهتاب ، سرگردان به تالاب
قویی جفت خود را ، می خواند چه بی تاب
چو بیند عکس مه را ، به روی چین مرداب
گمان کند که این قو ست بر آیینه ی آب
نه امیدی و نه هم آوازی ، که دهد بال و پر پروازی
نه به ماندن قرار ، نه توانی به کوچ
گل من بی تو عمر ، چه تهی بود و پوچ
من گم کرده جفتی دور از آشیانم ، در مرداب هستی وامانده ز راه
در هر روی زیبا آیی در گمانم ، چون وهم سپیدی در پرتوی ماه
در شب های مهتاب ، سرگردان به تالاب
قویی جفت خود را ، می خواند چه بی تاب
چو بیند عکس مه را ، به روی چین مرداب
گمان کند که این قو ست بر آیینه ی آب
نه امیدی و نه هم آوازی ، که دهد بال و پر پروازی
نه به ماندن قرار ، نه توانی به کوچ
گل من بی تو عمر ، چه تهی بود و پوچ
من گم کرده جفتی دور از آشیانم ، در مرداب هستی وامانده ز راه
در هر روی زیبا آیی در گمانم ، چون وهم سپیدی در پرتوی ماه
آهنگ پیشنهادی موزیک 303 از بهرام حصیری
نظرات